❤آراد❤
دستم رو سمت رون های عضله ایش بردم.
روی تخت دراز کشیده بود و پشتش به من بود.
دستم رو پس زد و گفت:
مگه نمیگم یه هفته قبل مسابقات خبری نیست بچه؟!با بغض ساختگی بهش نگاه کردم و از پشت بغلش کردم و گفتم:
دلت میاد؟!پسر کوچولوت آراد دوست داره زیر مردش باشه خب...امین...با جدیت لب زد:
آراد گفتم نه...لبخند شیطونی زدم و لبام رو روی حساس ترین جای بدنش که پشت گوشش بود گذاشتم.
خواست پسم بزنه که لبام رو همون ناحیه رو عمیق بوسید.
حتی نفهمیدم کی برگشت سمتم و روم خیمه زد و از گردنم گرفت که با شیطنت خندیدم.
گردنم رو فشرد و با حرص گفت:
تخم سگ...فقط ببین الآن چیکارت میکنم...وقتی توی مسابقه جون دادی تا یه حرکت بزنی از درد پشتت میفهمی وقتی امین میگه نه یعنی نه!اون داشت تهدید میکرد اما با برخورد گرمای نفس هاش به صورتم مات و مدهوش شده بودم!
دستم رو سمت عضوش بردم و از روی شلوار چنگی بهش زدم که تهدید کردنش قطع شد و چشاش رو بست.
خندیدم و مالیدمش که از چونه ام گرفت و عمیق لبام رو بوسید!لبام رو با بوسه هاش داشت میکند!
بدون اینکه دخول کنه تنها با بوسه هاش داشتم جون میدادم و به ناله افتاده بودم!شلوارش رو درآورد و شلوار من رو هم با یه حرکت از پام خارج کرد و روی گردنم رو عمیق بوسید و با لحن پر شهوتی گفت:
عاشق صدای ناله هاتم که فقط خواستن من رو فریاد میزنن!خندیدم و دست هام رو دور گردنش حلقه کردم و گفتم:
تمام من برای توعه امینم!لبخندی با عشق زد و روی پیشونیم رو عمیق بوسید.