♥58/2⛓️

421 33 2
                                    


❤امین❤

با احساس نوازش های انگشت هاش روی صورتم با لبخندی چشم باز کردم و به زیبای زندگیم چشم دوختم.

قطره های اشک روی صورتش رو که دیدم نگران و ترسیده دست روی صورتش گذاشتم و پیشونیش رو بوسیدم و گفتم:
درد داری دورت بگردم؟!

معصومانه سری تکون داد که روی لباش رو بوسیدم و با بغضی که دیدن حال خرابش به گلوم چنگ مینداخت لب زدم:
امین پیش مرگت بشه چرا بیدارم نمیکنی خب؟!هوم آرادم؟!

چیزی نگفت که خواستم بلند بشم و برم سمت آشپزخونه که دست روی بازوم گذاشت و سرش رو بیشتر به سینه ام فشرد و لب زد:
نه...نه...نرو!

روی سرش رو نوازش کردم و بوسید. آرادم خیلی شکننده شده بود!
خیلی کم حرف میزد و همیشه همینقدر معصوم و آروم!

دستم رو دور تنش حلقه کردم و عین پدری که پسرک ترسیده اش رو به آغوش میکشه به خودم فشردمش و دم گوشش لب زدم:
میخوام برم قرص مسکن و کمپرس آب یخ رو برای گل پسرم بیارم...

به پیرهنم چنگ انداخت و آروم و با بغض گفت:
نه...نرو...

متعجب از ترس از رفتنم از چونه اش گرفتم و سرش رو بالا آوردم و لب زدم:
آراد...از چی میترسی عزیزم؟!یه جوری میگی نرو انگار میخوام کجا برم...

قطره اشکی دوباره روی صورت عین ماهش چکید که قلبم فشرده شد و از دردش چشم بستم و روی صورتش رو دست کشیدم و روی چشاش رو بوسیدم و گفتم:
درد داری دردت بجونم بزار برم و دوای دردت رو بیارم...بعدش تا هر چقدر بخوای بغلت میکنم جونه دلم!

بالاخره رضایت داد و سریع رفتم و دارو و کمپرس رو برداشتم و وارد اتاق شدم.
با چشای تب دارش بهم خیره بود.
للخندی با عشق بهش زدم و رفتم روی تخت.
قرص مسکن و لیوان آب رو بهش داد و لیوان ذو گذاشتم روی میز و ملافه ای که روی بدن برهنه اش بود رو کشیدم و کمپرس یخ رو آروم روی ورمی که بخاطر ضربه روی پایین تنه اش نشسته بود گذاشتم و نوازش وار روش کشیدم که به بازوم چنگ زد و نالید و گفت:
س...س...سرده!

L❤VE in the cageWhere stories live. Discover now