♥71/2⛓️

313 18 0
                                    

❤متین❤

وقتی سهیل و آرسین هم رسیدن آرسین رو بغل کردم وروی پاهام نشوندم و با ذوق به چشای درشت و لبای کوچولو و سرخش چشم دوختم.

دستش رو سمت صورتم آورد و فکر کردم میخواد بهم دست بزنه که سرم رو بردم جلو تا دستش به صورتم برسم اما یهو از موهام گرفت و محکم کشید.
جیغی کشیدم که داداش نوید خندید و سعی کرد جلوش رو بگیره.
امیر با خنده آروم زد روی دست کوچولوش و گفت:
عه عه به عشقه من داری دست درازی میکنی...یه تار موش کم بشه درسته میخورمت بچه گفته باشم!

آرسین بخاطر حرف های امیر به قهقه افتاد.
همه با دیدن بامزگیش چشامون قلبی شده بود.
وقتی بالاخره موهام رو ول کرد ماهان کنارم نشست و گفت:
میشه بغلش کنم این آقا کوچولو رو؟!

سری تکون دادم و دادمش بغل ماهان که به پیرهن عروسکیش چشم دوخت و انگشتش رو فرو کردن توش و لب زد:
هو...دد...

امیر خندید و گفت:
بیا دیدین بی راه نمیگفتم بهش توله سگ...

طرح روی پیرهنش سگ زرد رنگ میکی موس بود که همه بخاطر حرف امیر خندیدیم و نوید سمتش جهش برداشت و گفت:
امیر آدم باش!

خندید و پشت من قایم شد و گفت:
خب بچه ات به سگه میگه دد به من چه؟!

نوید هر طوری که بود خودش رو به امیر رسوند و دستش رو پیچوند و چسبوندش به دیوار و گفت:
انگاری من و تو یه روز باید تنها باشیم تا حالیت کنم حرص دادن من چه عواقبی داره!

بعد رو کرد سمت من و گفت:
نظرت چیه گل پسر...این شازده رو نباس زد؟!

با خنده سری تکون دادم که امیر معصومانه گفت:
عه متینم...با عشقت اینقدر ظالمانه برخورد نکن!

L❤VE in the cageWhere stories live. Discover now