♥32/2⛓️

310 32 0
                                    

❤امیر❤

وقتی اینقدر خواست بهم گفت دوستم داره قلبم محکم میتپید و میخواستم کل زندگیم رو براش بدم تا هیچ وقت اشک هاش رو نبینم!

وقتی بغضی که از عشق به گلوم چنگ میزد اشک شد و روی صورتم جاری شد خندید و از دو طرف صورتم گرفت و پیشونیش رو آروم به پیشونیم کوبید و با لحنی که معلوم بود داره ادای من رو درمیاره لب زد:
اینو نگفتم گریه کنی پیشی کوچولو...

خندیدم و روی لباش رو بوسیدم و از پهلو چنگی گرفتم و لب زدم:
توله ی خوشگلم ادای من رو الآن درآورد؟!

خیره به لبام با شیطنت سر تکون داد که سمتش حمله ور شدم که با خنده سعی در مهار کردنم کرد.
وقتی دید داره گیرم میوفته در ماشین رو باز کرد و سریع دویید سمت آسانسور که با خنده از ماشین پیاده شدم و در ماشین رو قفل کردم و سریع خودم رو بهش رسوندم و قبل بسته شدن در آسانسور خودم رو پرت کردم داخلش که جیغی خفه کشید و با خنده چسبوندمش به دیوار آسانسور و لبام رو روی لباش کوبیدم.

از هر دو لباش گازی گرفتم و مکیدم که به دو طرف یقه ام چنگی زد و بیشتر بهش چسبیدم.
وقتی نفس کم آورد سعی کرد دورم کنه اما نتونست.
با خنده به بوسیدنش ادامه دادم تا جایی که یهو بدنش بیحال شد.
زانو هاش سست شد و نزدیک بود بیوفته که نزاشتم و همین یه لحظه ول کردن بوسه باعث شد سیلی توی گوشم بخوابه.
با حرص و نفس نفس زدن لب زد:
امیر مگه ندید پدیدی...نفس...خوبه همیشه توی دهن همیم...نفس...

به حرص خوردنش و صورت سرخ شده و کیوتش خندیدم و خیره به چشاش از فکش گرفتم و لب زدم:
اصلا میدونی چیه؟!بوسه ی عشق یعنی تا دم مرگ بری و برگردی!

L❤VE in the cageNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ