❤آراد❤
وقتی چشم باز کردم کل بدنم درد میکرد!
همیشه قوی بودم و تحمل دردم بالا بود اما این چیزی نبود که بخوام نشونش ندم.
کل بدنم انگار رفته بود زیر آوار و استخوون هام ضرب دیده بود!
وقتی نالیدم دستم توسط کسی گرفته شد.
وقتی دست بزرگ و مردونه اش رو لمس کردم متوجه حضورش شدم و کلی توی دلم ذوق کردم.
اون همه جا بود و توی هر سختی پشتم بود و خیالم رو راحت میکرد!
دستم رو فشرد و بالا سرم وایساده بود و دستش بالای سرم بود و روی صورتم خیمه زد و گفت:
خوبی آرادم؟!لحنش پر از ترس بود.
بغضم گرفت از درموندگی صداش و نگاهش و تنها نگاهش کردم.
لبش رو روی پیشونیم گذاشت و بوسید و همین شد راهی برای جاری شدن اشک هام!متوجه ی ناراحتیم شد و پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند و گفت:
خیلی بیرحمی آراد...آهی کشید و ادامه داد:
ترکم کردی...این بلا رو سر خودت آوردی و شکستیم...حالا هم داری گریه میکنی و آتیشم میزنی!میدونستم مقصر منم اما بهترین دفاع مگه حمله نبود؟!
منم دلخور بودم ازش.
نمیخواستم کوتاه بیام وقتی اون شب اونجوری داغون شدم!
حس بی کسی کردم!
چشم تو چشمش لب زدم:
تو هم ترکم کردی...تنهام کردی...میدونستی تنها دلخوشیم همین مبارزه ایه که میرم اما میخواستی ازم بگیریش...تو باعث شدی به این روز بیوفتم!نگاهش پر از عصبانیت بود اما لبخندی زد و روی مو هام رو نوازش کرد و گفت:
جبرانش میکنم میدونی که؟!معذرت میخوام که نتونستم روی قولام بمونم!پشیمون شدم بعد از شنیدن معذرت خواهی که اولین بار باید توسط من گفته میشد!
خواست دور بشه ازم که نزاشتم و دستش رو محکم گرفتم.
لبخندش عیمق تر شد و گفت:
میرم دکترت رو خبر کنم!بیشتر دستش رو کشیدم و گفتم:
امین...متاسفم!پوزخندی زد و گفت:
بعدا حرف میزنیم...هوم؟!با پشیمونی سری تکون دادم که رفت از اتاق بیرون!
❤امیر❤
صبح بود که این خبر رو شنیدیم.
ساسان خیره به نقطه ای به پوچی رسیده بود.
منم گیج بودم و نمیدونستم چیکار باید بکنیم.
یعنی دیگه هیچ وقت قراره نیست متینم رو ببینم؟!
نوید اما نا امید نبود و توی حرف زدنش معلوم بود راهی برای نجاتمون پیدا میکنه به هر حال حبس خوردن بهتر از اعدام بود!برای ملاقاتی این هفته هر چی بهش گفتم متین کجاست پیچوند.
سر آخر دادم رو درآورد و از روی صندلی بلند شدم و بلند گفتم:
نوید لعنتی من داره چشمم براش درمیاد بعد تو میگی خونه موند؟!متین من اگه همون متینی باشه که باهام وارد رابطه شد نمیتونست یه دقیقه هم بدون من سر کنه چه برسه به اینکه بعد این همه مدت نیاد ملاقاتیم!