♥15/2⛓️

332 31 4
                                    

❤نوید❤

به سختی تونستم ازش دل بکنم!
حدودا یه ساعتی باهاش وقت گذرونده بودم و اونقدری خانم پرستار و آقای مدیر از ارتباط گرمم با این بچه خوشحال بودن که گذاشتن راحت توی اتاق تنهایی باهاش بازی کنم و بغلش کنم!

وقتی رسیدم خونه سهیل توی اتاق روی تخت پت به در روی پهلو خواب بود!
متعجب وارد اتاق شدم و آروم صداش زدم.
تکونی نخورد.
ابرو هام بالا پرید و باورم نمیشد سهیل یه روز بدون وجود من روی تخت بخوابه!

بعد عوض کردن لباسم سمتش رفتم و با دیدن مو های پریشونی که به چهره ی معصومش حسابی نقش و رنگی زیبا میداد لبخندی با عشق روی لبام نشست.
روی لبای سرخ و گوشتیش رو با انگشت نوازش کردم.
وقتی خواب بود لباش کمی از هم فاصله پیدا میکرد و صدای نفس هاش سنگین میشد ولی حالا فرق داشت حالتش و معلوم بود بیداره و خودش رو به خواب زده!

لبخند شیطونی روی لبام نشست و پشت بهش دراز کشیدم و توی بغل خودم کشیدمش.
توی گردنش نفس کشیدم که بدنش کمی منقبض شد.
دستم رو سمت پایین تنه اش بردم و آروم روی عضوش رو مالیدم.
لباش از هم فاصله گرفت.
بی صدا خندیدم.
وقتی بوسه هایی روی گردنش نشوندم و پوستش رو میون دندون هام کشیدم یهویی هق زد.
نگران نگاهش کردم.
هر وقت میون لذت اشکش درمیومد یعنی از یه موضوعی زیادی رنجیده!

روش خیمه زدم و روی پیشونیش رو بوسیدم.
سعی داشت پسم بزنه اما بدون مکثی جای جای صورتش رو میبوسیدم.
آروم و با اشک هایی که جاری میشد لب زد:
ولم کن نوید...هق...میخوام بخوابم...هق...برو پی کارت...هق...کارت مهم تره...هق...

اوه پس از این ماجرا ناراحت بود.
مدتی بود که باهم نخوابیده بودیم.
هم بخاطر حال من و هم بخاطر کار زیادی که رو سرم ریخته بود.
یعنی پسر محبوبم فکر میکرد حسم بهش کم شده یا عشقی دیگه در کار نیست؟!

از دو طرف صورتش گرفتم و خیره به چشای بارونیش که توی معصومانه ترین حالت ممکنشون بودن لب زدم:
نوید برات بمیره آخه چرا قهری؟!بی محلی کردم غلط کردم...بی احساس شدم غلط کردم...تو تموم وجودمی سهیلم...آخه تو نفسمی بدون تو چجوری نفس بکشم...هان؟!

سکوت کرده چشم ازم گرفته بود.
وقتی سهیلی که حسابی حاضر به جواب بود اینجوری آروم میشد یعنی خیلی قلبش رنجیده!
عاشق بوسیده شدن لباش بود.
هر کسی و هر عشقی با بوسه ی لب شیفته میشدن اما سهیل به کل از ریشه تغییر میکرد.
این رو توی ارتباط چند ساله ای که بینمون بود به خوبی فهمیده بودم!

از چونه اش گرفتم عمیق لباش رو بوسیدم.
اولش خواست مقاومت کنه اما وقتی از لب بالاش گازی گرفتم چشاش رو بست و آروم اجازه ی بوسیدن رو صادر کرد!

L❤VE in the cageDonde viven las historias. Descúbrelo ahora