♥32⛓️

598 55 35
                                    


❤متین❤

وقتی رسیدیم خونه...
رفتم توی اتاق...
میخواستم یه دوش بگیرم...
خیلی بدنم خسته بود...

حوله ام رو برداشتم و خواستم سمت حموم برم...
امیر شنگول اومد سمتم و از پشت بغلم کرد و دم گوشم گفت:
بدون آقاتون میخوای بری حموم؟!وای چه کار زشتی...واخ واخ واخ!:)

خنده ام گرفت از حرفش...
اما برگشتم سمتش و مشتی به سینه اش زدم و گفتم:
امیر اگه فکر کردی لخت بپری بغلم قبولت میکنم سخت در اشتباهی!:/

سری تکون داد و توی یه حرکت بغلم کرد...
از یهویی بودن کارش داد زدم...
خندید و بردم توی حموم...
قبل اینکه بتونم کاری کنم چسبوندم به دیوار و نزدیک صورتم لب زد:
حالا چی...بازم میتونی جلوم رو بگیری پسره مظلوم و پاکم؟!:)♡

لبخندی از جنس دلتنگی از حرف قدیمی که اوایل رابطه بهم میگفت روی لبام نشست...
لبخندی زد و روی لبام رو بوسید...
روی شونه اش رو بوسیدم و گفتم:
اون موقع خیلی خودخواه بودی اما اگه میدونستم قراره چه عشقی نصیبم بشه معطل نمیکردم امیر خان!:)♡

خندید...
نوک بینی اش رو به نوک بینی ام مالید و گفت:
وقتی اولین بار دیدمت خیلی چشم رو گرفته بودی لعنتی...اصلا هوش از سرم پروندی و حتی وقتی اون شب پیشم خوابیدی خیلی خودم رو کنترل کردم که کاری باهات نکنم!:)

خندیدم...
اما با یادآوری اون کار شرم آورش مشتی به سینه اش زدم و گفتم:
عوضش یه بار بزور من رو بوسیدی و خیلی عصبیم کردی!:/

روی گوشم و پیشونیم و لبم رو بوسید و گفت:
قربون عصبانیت عشقم و قلب قده گنجیشکش!♡~♡

خندیدم و آروم زدم توی گوشش و گفتم:
برو پی کارت عشقم من الآن از دادن معافم...پس دلبری نکن!:)♡

قهقه زد...
پیشونیش رو چسبوند به پیشونیم و اونقدری نزدیک شد که میخکوب دیوار شدم...
داشتم له میشدم...
با عجز گفتم:
امیر هیکلت رو جمع کن تا نزدم ناکارت نکردم!:/

خندید و از فکم گرفت و لباش رو کوبید رو لبام...
آیی از درد گفتم...
با خنده شروع کرد به بوسیدن و مکیدن...
با دست دیگه اش روی سینه ام رو نوازش کرد...
بدنم کمی نرم شد...
میخواستم مقاومت کنم اما با حرکت بعدیش چشام خمار و بدنم داغ شد...
دستش رو نوازش وار روی عضوم کشید...
بی اختیار به بوسهامون شدت دادم...
تو گلویی خندید...
از موهام گرفت و سرم رو کمی عقب برد...
گردنم رو بوسید و دندون زد...
آهی کشیدم...
ازم فاصله گرفت...
خمار نگاهش کردم...
لبخندی زد و با انگشت روی لبام رو نوازش کرد...
آروم دم گوشم لب زد:
حالا چی؟!بازم معافی خوشگلم؟!:)♡

دستام رو از داغی و شهوت دو طرف صورتش گذاشتم و گفتم:
میخوامت امیر خیلی میخوامت!♡~♡

بعد حرفم سمت لباش حمله ور شدم...

L❤VE in the cageWhere stories live. Discover now