❤امیر❤
بخاطر لمس کردنش انگار به کل آرزوهام رسیده بودم و حس متفاوت و خوبی داشتم!♡_♡
با ورودمون به اتاق امین با لبخندی اومد سمتمون و گفت:
چخبر داداشام...کجایین شما دو تا؟!کل سلول رو گشتم نبودین!:)قبل اینکه کسی از ما دو تا سوتی بده گفتم:
بعد ورزش رفتیم حموم و خب میدونی که من وقتی زیر آب سرد میرم کلا قصد بیرون اومدن ندارم برای همین یکم طول کشید!:)سری تکون داد و رو به متین گفت:
میای بازی یه امشب رو؟!:)متین سری تکون داد و امین رفت نشست پیش بقیه و متین قبل رفتین پیشش دم گوشم گفت:
آقای ظالم تو که گفتی بعدش درد نمیگیره...کمرم داره در میاد و از پشتم که نگم بهت نابوده!:/:(مشتم رو جلوی دهنم گرفتم تا کسی متوجه خنده ام نشه که یهو متین مشتی زد بهم و رفت کنار امین نشست...
رفتم بینشون نشستم که متین چشم غره ای بهم رفت و منم بهش چسبیدم و اون چاره نداشت که توی همون وضعیت وجودم رو تحمل کنه!:)♡بازی شاه وزیر دزد بود...
من و متین و امین و علی...
علی چهار تیکه کاغذ کوچیک برداشت و روشون نوشت:
شاه/وزیر/دزد/جلاد
بعدش تاهشون کرد و میون مشتاش تکون داد و انداخت بالا که روی زمین افتاد و هر کدوممون یکی برداشتیم!متین خیلی سریع گفت:
وزیر من کیست؟!:)امین با خنده گفت:
بنده داداش کوچیکه!:)متین خندید و گفت:
دزد و جلاد رو پیدا کن داداش بزرگه!:)متین به بدنش کش و قوصی داد و منتظر امین و نتیجه بود...
میدونستم درد داره و خب باید براش مسکن جور میکردم!:)♡امین با مکثی گفت:
امیر جلاد...علی دزد!:)متین به جوابش خندید و گفت:
یعنی این یکی رو خیلی خوب اومدی با جلاد مو نمیزنه!:)امین و متین با هم ریسه رفتن از خنده که از یقه هر دو تاشون گرفتم و گفتم:
آقایون کوچیک بزرگ تنشون میخاره آره؟!:):/متین مشتی به سینه ام زد و گفت:
میخوای بازی رو کات کنیم بریم بیوفتیم به جون هم؟!:):/خندیدم و برای اینکه جو سنگین نشه صورتاشون رو بوسیدم که هر دو خندیدن و گفتم:
شما داداشی منین خوشگلا!:)♡طبقه گفته امین و درست تشخیص دادنش باید علی رو تنبیه میکردیم که حکم قصاصش رو دادم!^_^
یه سیبیل آتشی حسابی مهمونم شد و کلی درد کشید بدبخت!:)امین فقط میخندید و متین هم یه پارچه خیس کرد و گذاشت پشت لبش و خب اون خیلی مهربون بود و منم بدم نیومد اینکار رو کرد!♡
دور بعدی که متین کاغذا رو انداخت بالا تا بگیریم...
امین شاه شد و من وزیر...
من تشخیصم افتضاح بود و میدونستم گند میزنم ولی بازم تسلیم نشدم!:/
با نگاه شیطونی به متین و با نگاهی عادی به علی گفتم:
متین دزد...علی جلاد!