❤امیر❤
از اینکه باز هم توی بغلم بود و میتونستم مدت ها لمسش کنم و باهاش عشق بازی کنم از خدای خودم ممنون بودم!
اون باز هم کاری کرد پیش هم باشیم پس نمیتونست این عشق و رابطه گناه و اشتباه باشه!
نمیتونست کثیف باشه از نظر مردمی که تنها به عقاید گذشته ی خودشون پناه میبردن.
ما همدیگه رو فراتر از دوست داشتن دوست داشتیم!
تنها توی یه نگاه میتونستم معنی عشق رو تا تهش حس کنم.
بوسه هایی که روی جسمش و لبای شیرینش مینشوندم وجودم رو مملواز عشق میکرد و شکوفه های عشق درون روحم جوونه میزد!وقتی توی آغوشم چشاش رو بست.
سرش روی سینه ام بود.
دوباره خوی شیطنتم بلند شد.
اذیت کردنش و دیدن حرص خوردنش بهم انرژی میداد!
روی بدنش رو با نوک انگشت نوازش کردم و دم گوشش گفتم:
عشقم چرا اینقدر پوست استخوون شدی؟!سرش رو بالا آورد و با لبای آویزون نگاهم کرد و گفت:
خب غذا از گلوم پایین نمیرفت وقتی تو نبودی!لبخندی با عشق بهش زدم و نزدیک صورتش لب زدم:
خب عروسکم اون وقت به این فکر نکردی مرد من گوشتی و چاق و چله دوست داره تا...نزاشت حرفم تموم بشه و سیلی به سینه ام زد و گفت:
ای کوفت بگیری خودت و اونجات که یه لحظه هم نمیتونین به کار هاب خاک برسری فکر نکنین!خندیدم و وقتی خواست بره نزاشتم و محکم نگه داشتمش و به سینه ام چسبوندمش و روی صورت سرخ شده از حرص خوردنش رو بوسیدم و گفتم:
خب عشقم قبول کن باسن باید گرد و تو پر و گوشتی باشه...دوباره مشت زدن هاش شروع شد.
یعنی پیشنهادم به همه اینه که هیچ وقت یه عشقه کیوکوشین کار نگیرن!
خودم رو به غش کردن زدم که از فکم گرفت و نزدیک صورتم لب زد:
من نخوام گوشتی و توپر باشم باید کی رو ببینم؟!خندیدم و از پشت سرش گرفتم و لباش رو شکار کردم.
خواست ازم دور بشه که نزاشتم و محکم به لباش مک زدم.
باسن گرد و کوچیک اما خوش فرمش رو میون انگشت های دستم فشردم که به شدت پسم زد و سیلی توی صورتم خوابوند.
با پرویی خندیدم که از گردنم گرفت و فشرد و گفت:
یعنی یکم نباید بعد اون حبسی که خوردی آدم بشی؟!لبخندی زدم و گفتم:
عشقم مگه میشه شیر رو بعد دیدن آهوی موردعلاقه اش رام کرد؟!خندید و لباش رو گذاشت روی لبام و بوسید و پیشونیش رو چسبوند به پیشونیم و گفت:
این زبونت بدجور دلبره ها!دستم رو نوازش وار پشت کمرش تا شونه هاش بردم و لب زدم:
یه متین که بیشتر ندارم...برای اون دلبری نکنم برای کی بکنم؟!لبخندی زد و روی پیشونیم رو بوسید و گفت:
خیلی فضا عاشقانه شده اصلا حالم داره بهم میخوره!خندیدم وروی سینه اش رو که از همیشه ظریف تر و دلبر تر شده بود رو بوسیدم و گفتم:
میخوای یکم خشونت بزارم تو فضامون؟!سوالی نگاهم کرد که گفتم:
نظرت با اسپنک شدن چیه عزیزم؟!بعد حرفم سیلی به باسنش زدم که آییی کشید و مشتی به سینه ام زد و از مو هام گرفت و کشید و گفت:
ببین بخوای ادای ارباب ها رو برام دربیاری منم اون روم رو نشونت میدم...فکر نکن چون تاپی قدرت دستته!قهقه زدم از حرف هاش.
اصلا دلم رفت برای حرص خوردن هاش.
همه ی عاشق ها تنها برای دلبری عشقشون میمردن من برای حرص خوردن هاش!