♥13⛓️

880 70 24
                                    

❤امیر❤

بعد رسیدن به خونه خودم رو روی کاناپه پرت کردم...
نوید خودش ناهار درست کرده بود!♡
لازانیا بود...
بوش خیلی خوب بود...
حتما طعمشم مثه خودش فوق العاده هست!:)♡☆

بعد یه دوش حسابی...
با حوله ی کوچیکی مشغول خشک کردن موهام شدم و دور گردن گذاشتم و روی صندلی کنار اوپن آشپزخونه نشستم...
نوید با لبخندی دیس لازانیا رو جلوم گذاشت...
شروع به برداشتن یه قاچ ازش شدم...
توی بشقابم گذاشتم و مشغول خوردن شدم...
با اولین چنگالی از لازانیا که به دهنم بردم...
اومی از لذت و خوشمزگیش کشیدم که نوید خندید و گفت:
خوب شده نه؟!:)

مشتی به بازوش زدم و گفتم:
عالیه پسر...چجوری اینقدر خوب پختیش؟!:)

خندید و گفت:
حالا...هر کی یه استعدادی داره!:)

سری تکون دادم که گوشیم زنگ خورد...
تازه روشنش کرده بودم و بنظر کلی پیغام و زنگ باید داشته باشم!:/
خیلی سریع بدون نگاه کردن به صفحه ی گوشیم برداشتم و گفتم:
الو؟!

سامی بود؟!
بهترین دوستم و همش اهل حال و پارتی و خوشگذرونی!☆_♡
با لبخندی عمیق گفتم:
چطوری پسر؟!:)♡

خندید و گفت:
دلم برات تنگ شده بود!:)♡زندان بهت ساخته مارو فراموش کردی؟!:(

خندیدم و یه مقدار لازانیا رو توی دهنم بردم و گفتم:
داداشیم امشب بیا اینجا با هم بعد این مدت یکم وقت بگذرونیم...هوم؟!

تایید کرد و گفت با بچها میاد...
منم خوشحال شدم و قطع کردم!☆_☆

ساعت نزدیکای نه بود که یادم افتاد باید برم دنبال متین...
خوش و خرم لباس پوشیم...
یه آستین بلند چسبون مشکی ساده که عضلهام رو به نمایش میزاشت و یه شلوار گرمکن مشکی نایک و کتونی مشکی نایک...
از خونه زدم بیرون و نوید هم دیگه رفته بود خونه خودش روی پروندهاش کار کنه!

با پیچیدن توی کوچه ی متین اینا...
دیدم دم در در حالی که به دیوار تکیه داد و سرش پایینه منتظره...
با پاهاش داشت به خورده سنگای جلوش ضربه میزد!
یه هودی قرمز و شلوار مشکی پوشیده بود!♡
قرمز خیلی بهش میومد و رنگ پوست و زیبایی صورتش رو بیشتر به رخ میکشید!♡_♡

به حال کیوتش لبخندی زدم و جلوش پارک کردم...
همونطور که قول دادم با بی ام وی مشکیم رفتم که توی شب کمتر قابل دید باشه!
خیلی سریع با لبخندی جلو نشست و باهام دست داد...
با انگشت به صورتم اشاره کردم و گفتم:
زود!:)♡

خندید و سرش رو جلو آورد تا ببوسه جایی رو که گفتم...
یهو صورتم رو مقابل صورتش قرار دادم که جا خورد...
چون باعث شد لباش روی لبام بچسبه!♡_♡
خیلی خوب بودن!♡
چشیدن لباش بهم حسه آرامش میداد!♡
من خیلی پسر پاکم و متینم رو دوست دارم!❤

با اخمی مصنوعی ازم فاصله گرفت و گفت:
بدجنس!:/

خندیدم و ماشین رو راه انداختم و دستم رو بردم لای موهاش و...
موهاش رو پخش کردم گفتم:
پسر ناز و خواستنی خودمی!♡_♡

L❤VE in the cageWhere stories live. Discover now