💜🎡💫

369 36 10
                                    

❤امین❤

با تکون خوردن تشک تخت چشام رو باز کردم.
آراد با نفس های سنگین روی تخت نشست.
میتونستم حدس بزنم که درد داره.
لبخندی به غرور همیشگیش زدم.
حتی اگه دردش خیلی عمیق هم باشه حاضر نیست من رو بیدار کنه تا بهش رسیدگی کنم و نمیخواست خوابم رو خراب کنه!

بلند شدم و در حالی که پشت بهم لبه ی تخت نشسته بود پشتش نشستم و از پشت بغلش کردم و روی صورتش و بوسیدم و دم گوشش لب زدم:
آرادم خوبه؟!

سرش برگشت سمتم و روی لبام رو بوسید و چشمکی زد و گفت:
عالیم عزیزم!

لبخندم عمیق تر شد و کمرش رو با دستم ماساژ دادم و نوازش کردم و گفتم:
میدونم در داری دورت بگردم...بیا بریم توی وان آب گرم برات ماساژش بدم!

خواست مخالفتی بکنه که از بازوش گرفتم و بلندش کردم و سمت حموم کشیدمش.
لنگ میزد و معلوم بود دردش جدیه.
البته که یه جور تنبیه بود و نمیشد گفت اشتباه از منه!

رفتم توی وان و شیر آبش رو باز کردم و دمای آب رو روی ولرم تنظیم کردم و گذاشتم پر بشه.
پنج دقیقه طول کشید تا پر بشه و بعدش آراد رو نشوندم توش و خودمم پشت بهش نشستم.
کف دستش رو پر از آب کرد و سمت صورتم پاشید و گفت:
اینقدر جنتلمن نباش میترسم یکی ازم بدزدتت!

خندیدم و روی شونه اش رو بوسیدم و با شروع کردم به ماساژ دادن کمر و پهلو هاش.
حس خوبی داشت ماساژ دادنش که گاهی ناله های ریزی از لذت از میون لباش سر میداد.
لبخندی به رضایتش زدم و روی شونه ها و گردنش رو هم با انشگت هام نوازش وارانه مالیدم.

دستم رو سمت سینه های برجسته اش و شکم چند تیکه اش بدم و با نوک انگشت لمسشون کردم که از دستم گرفت و روی دستم رو بوسید.
خندیدم که برگشت سمتم و لباش رو روی لبام گذاشت!
اینکه اون هم همیشه بهم نیاز داشت خیلی بهم حس زندگی میداد!

❤ساسان❤

سه ساعت داشت لباس میپوشید.
خواستم برم و در کمد رو باز کنم که جیغ زد و در رو نگه داشت و گفت:
عههه...ددی من لختم!

خندیدم و زدم به در و گفتم:
پدر سوخته خب من که همه چیت رو دیدم...

میون حرفم پرید و گفت:
خب دارم لباس میپوشم نمیخوام کسی مزاحمم بشه!

با عصبانیت ساختگی کوبدیم به در کمد و گفتم:
من کسی نیستم ووروجک و ددیتم و عشقم...بعدشم اصلا مگه کمد جای لباس عوض کردنه...اتاق پروه مگه؟!

جیغ زد و کوبید به در و گفت:
خب ددی من ریزه میزه ام و اینجا خیلیم جا میشم...بگو میخوای من رو دید بزنی...

میون حرفش پریدم و با عصبانیت گفتم:
خیلی پر رو شدی ماهان یعنی من امروز تو رو تنبیه نکنم بیخیالت نمیشم...چند مدت نبودم سرکش شدی و هر چی میخوای میگی!

دوباره جیغ زد که بیخیال شدم و رفتم و روی تخت نشستم تا آقا حاضر بشن و از اتاق پروه کمد مانندش بیرون بیان!

حدودا یه ربع بیست دقیقه ای طول کشید که بالاخره در کمد باز شد.
یه هودی با کلاه خرگوشی صورتی رنگ پوشیده بود که روی جیب هاش هویج داشت و یه شلوار لی روشن و کفش آلستار صورتی.
اونقدری توش کیوت شده بود که وقتی اومد سمتم توی بغلم کشیدمش و بوسه بارونش کردم و گفتم:
الهی قربون کیوتکم بشم من...خوردنی بودی خوردنی تر شدی قنده عسل!

با ذوق خندید که دستش رو گرفتم و گفتم:
دیگه بریم خوشگله ددی!

L❤VE in the cageHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin