❤ماهان❤
وقتی همون لحظه ای همیشه منتظرش بودم فرا رسید...
معطل کردن رو خوب ندونستم...
میخواستم بهش نشون بدم من دوستش دارم!♡دستام رو دور گردنش حلقه کردم...
بوسیدم هر چند بلد نبودم...
بوسیدم هر چند وارد نبودم...
بوسیدم لبایی رو که همیشه توی خیالم میگفتم اونا بهترینن!☆~♡
و واقعا هم بهترین بودن...
حس عشق و امنیت میدادن!♡هیچکدوم قصد کوتاه اومدن نداشتیم...
اون جسورانه تر میبوسید...
با ولع و بند بند لبام رو میمکید...
منم با هر سختی که بود باهاش هماهنگ میشدم...
بچه بودم و تازه کار...
به نوع همه باکره بودم از هر لحاظی توی عشق!وقتی حس کردم نفسام ته کشیده...
بازوش رو فشردم...
با آخرین بوسه از لب پایینم کمی عقب کشید...
به نفس نفس افتاده بودم...
اما نتونستم بیخیال احساساتم بشم...
چشام پر شد و جاری شد...
وقتی قطره اشکی از چشام چکید...
لبخندی زد و با نوازش پاکش کرد...
رد اشکی که چکید رو بوسید...
از دو طرف صورتم گرفت و پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند و گفت:
میخوامت ماهان...خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنی...بزار دوستت داشته باشم...بزار کنارت باشم...بزار بهترینت باشم!:)♡لبخندی روی لبام نشست...
از حس جدید...
از عشق...
سر روی شونه اش گذاشتم...
دلبرانه لب زدم:
میخوام...چرا نخوام وقتی اینقدر خوبی و جذابی!:(♡خندید...
صدای خندهاش حالم رو خوب میکرد!♡
روی صورتم رو بوسید و گفت:
از حالا تا آخر دنیا فداتم!:)♡لبخندی زدم...
لبخندی زد...
این بار خودم لبام رو به لباش رسوندم!♡❤متین❤
ناراحت بودم ازش...
جوری درد میکرد که نمیتونستم راحت بشینم...
به قول خودش سکس خشن بود و عواقبم داره!:/اشکم رو درمیاورد با این خندهاش و بازی گرفتن همه چی!:/
نمیدونم چقدر روی زمین نشسته بودیم و اون داشت نوازشم میکرد و میبوسیدم...
دلم میخواست همیشه نازم رو بکشه...
کلا دوست داشتم خودم رو لوس کنم براش...
نمیدونم چرا جدیدا این حسم بیشتر شده!:(با یه حرکت بغلم کرد...
رفتیم سمت کاناپه...
اول خودش نشست و بعد من رو بین پاهاش نشوند...
سرم رو به سینه اش تکیه دادم که گردنم رو با مکشی بوسید...
از حس خوبش چشام رو بستم...
بیخیال قهر شدم و بهش تکیه کردم...
دم گوشم لب زد:
عشقم خودم خوبش میکنم دیگه خودت رو اذیت کن!:)♡سری تکون دادم که لاله گوشم رو بوسید...
دستش رو روی کش شلوارم حس کردم...
برگشتم سمتش...
با اخمی نگاهش کردم...
خندید و گفت:
قربونت برم خب دکترم بری اول معاینه میکنه بعد نسخه مینویسه دیگه!:)چیزی نگفتم...
کمی از شلوار و باکسرم رو پایین کشید...
روی خون مردگی و رد گازش روی لوب باسنم رو نوازش کرد...
دردم اومد...
تکون خوردم...
روی شونه ام رو بوسید و گفت:
بیبی باید دربیاریش تا برات خوب از این پماده بزنم!:)هوفی کشیدم و درآوردمش...
روی رونش نشوندم...
دستش رو روی خون مردگی باسنم گذاشت...
یهو مایع خنکی رو روش حس کردم...
سرم رو برگردوندم که گفت:
خب پماد دیگه عشقم نترس!:)همچنان داشت پماد رو میمالید...
توی این وضعیت داشتم داغ میشدم...
چشام خمار شده بود...
نفسام سنگین...وقتی کارش تموم شد...
روی گردنم رو بوسید و گفت:
زودی خوب میشه غصه نخور عشق امیر!:)♡وقتی تلویزیون روشن شد...
گفت یه فیلم خوب دانلود کرده ببینیم...
همونجور لم داده توی بغلش سرم رو سمت تلویزیون برگردوندم...
من رو به خودش فشرد...
فیلم عاشقانه ای بود از دو تا پسر...
خب این سبک فیلم زیاد با امیر دیده بودیم...
حتی نازنین کلی فیلم دانلود میکرد و میاورد ببینیم!وسطای فیلم بود...
دقیقا همونجایی که داشت بینشون یه چیزایی شکل میگرفت...
بیقرار بودم و بیقرارتر شدم...
امیر دم گوشم با شیطنت لب زد:
کرم کوچولوی متینم لذت میخواد؟!:)♡چشم غره ای براش رفتم...
خندید...
دستش رو بهش رسوند...
چون هیچی پام نبود راحت میتونست دیوونه ام کنه...
وقتی آروم نوازشش کرد...
چشام بسته شد...
آهی کشیدم...
خندید و لباش رو روی گردنم گذاشت و از دستم گرفت و گذاشت روی پایین تنه اش...
حتی متوجه لخت شدنش هم نشده بودم...
با تعجب نگاهش کردم و گفتم:
امیر تو دیگه ای هستی...هر وقتی آماده ای؟!:(خندید و روی لبام رو بوسید و گفت:
اوففف چجورم اونم وقتی متینم میخواد!♡~♡خندیدم به صدای بم و پر نیازش...
انگشتام رو دور عضوش حلقه کردم و گفتم:
مرد هات خودمی!:)♡بدنش شل شد...
بین پاهاش نشستم...
دستم رو پشت نگه داشتم و عضوش رو پمپ کردم...
انگشتاش نوازش وار روی عضوم حرکت میکرد...
سرم رو به سینه اش تکیه دادم و آه کشیدم...
طولی نکشید که هر دو کام شدیم...