♥18/2⛓️

456 34 0
                                    


❤متین❤

وقتی انگشت هاش روی بدنم میخزید و لباش پشت سر هم بوسه ای مینشوند قلبم داشت از روی قفسه ی سینه ام میزد.
آه و ناله هام دست خودم نبود.
وقتی نوک سینه ام رو وارد دهنش کرد و مکید و گازی گرفت انگشتش رو واردم کرد.
از بازوش چنگی گرفتم که یه آن ضربه ای توم کوبید و دقیقا به نقطه ی حساسم برخورد کرد که جیغ خفه ای کشیدم.
لبخندی زد و روی لبام رو بوسید و لب زد:
جوووون توله ی خوشگلم!

یه سانتی صورتم خیره به جای جا صورتم انگشتش رو توم عقب و جلو میکرد.
نزدیک اومدن بودم که دست از کارش کشید و با شنیدن صدای ناله هام انگاری جری شده بود که از امیری که همیشه داغ بود هم بعید نبود!
یه آن برگردوندم و سیلی به باسنم زد.
جیغی کشیدم و لب زدم:
امیررر!

خمار خندید و از پشت گردنم گازی گرفت و بوسید و روم خوابید و دم گوشم گفت:
بیبی لوسه من سکس بدون یکم خشونت که مزه نمیده...میده؟!

در حالی که داشتم له میشدم لب زدم:
امیر جونه هر کی دوست داری یه کار نکن بعدش کلا بدن درد داشته باشم!

روی شقیقه ام رو بوسید و لاله ی گوشم رو مکید و گازی ازش گرفت و گفت:
قول نمیدم عزیزم!

با آرنج زدم از پشت زدم به شکمش و حرصی گفتم:
تو خیلی غلط میکنی!

خندید که حرصی خواستم حرفی بزنم که یه دفعه ای واردم کرد.
سرم رو توی بالشت فرو بردم.
دردش بدجوری عمیق بود!
دلم میخواست امیر رو از وسط نصف کنم!
تموم داد و دردم رو توی بالشت با ناله ای بلند خالی کردم.
بی اختیار اشک هام جاری شد.
امیر آروم آروم شروع به ضربه زدن کرد و روی شونه هام و گردنم رو بوسید و کمرم رو نوازش کردم و سعی داشت لذت رو جایگزین دردم کنه!
میدونستم عاشق دادن درده!
کلا همیشه خشن عمل میکرد اولش و بعدش بهت لذت میداد!
کلا خیلی تند خو بود توی رابطه و سکس!

ضربه هاش وقتی به نقطه ی لذتم میخورد میون هق هق هام و آه و ناله هم میکردم.
همیشه دیوونه ام میکرد خوابیدن باهاش!
جای جای بدنم نبض میزد و نمیتونستم یه لحظه هم آروم بگیرم!

پشت بهم خوابید و بیرون خارج کردن عضوش از داخلم من رو به خودش چسبوندم و لبام رو شکار کرد و ضربه هاش رو تند.
اونقدری شهوتم بالا بود که ندیدم چجوری از لباش گاز گرفتم تنها با آخی که گفت متوجه شدم.
با خنده از فکم گرفت و مک محکمی به لبام زد که با لذت خندیدم!

چند دقیقه ی بعد هر دومون ولو شده روی تخت به ته لذت رسیده بودیم!

سرم روی شونه اش بود و وقتی انگشت هاش روی کمرم رو نوازش میکرد حس خوبی میگرفتم!
امیر روی تخت یه مرد عاشقه رمانتیک و جنتلمن بود و کمتر شوخی میکرد!

وقتی خیره شدم به نیمرخش لبخند زد و گفت:
عاشق این نگاه هام که فقط به من اینجوری نگاه میکنن!

لبخندی با ناز زدم و با لبای غنچه شده لب زدم:
مثلا چجوری نگاه میکنن؟!

با انگشت پشت پلکم رو نوازش کرد و گفت:
صادقانه دارن اعتراف میکنن که من فقط مرد متینمم و نه هیچ کس دیگه ای!
روی سینه اس رو بوسیدم و لب زدم:
میخوام دنیا نباشه اگه یه روز نباشی امیرم!

با ذوق خندید و روی مو هام رو محکم بوسید و گفت:
قربونشششششش پیشی دماغوی من!

با خنده سیلی نرمی به گوشش زدم و گفتم:
گریه ام واسه این بود که دردم اومده بود...نمیفهمی!

سری تکون داد و روی صورتم رو بوسید و گفت:
خیلی هم کیف داد اشکت رو درآوردم...دیگه سالاره دیگه...باید وقتی نگاهت بهش هم میخوره گریه کنی چه برسه بره توت!

حرصی خندیدم و نشستم روش و شروع کردم به زدنش و گفتم:
امیر...ضربه...یه کاری نکن...ضربه...یه کاری کنم...ضربه هر کاری کنی...ضربه...نتونی کاری کنی ها!

هنگ کرده نگاهم کرد و گفت:
نگرفتم چیشد گل پسرم؟!

با خنده زدم با بالشت زدم تو سرش و گفتم:
هیچی آقای لای پا سالار!

با غرور نگاهم کرد و گفت:
پس چی عزیزم...تیکه ای مثه من کجا میخواستی...

بالشت رو قبل تموم کردن حرفش کوبیدم تو سرش که به خنده افتاد!

L❤VE in the cageWo Geschichten leben. Entdecke jetzt