🔥🔞🎈🧸

517 32 5
                                    

❤متین❤

وقتی روی ورودیم حسش کردم گرمایی رو روی پوستم حس کردم.
نفس هام داغ شده بود و وقتی از میون لبام خارج میشد لبام رو میسوزوند.
بیقرار سرم رو به به سمت عقب آوردم.
امیر متوجه شد و به پهلوم چنگ زد و از شونه ام گازی گرفت و مکید و دم گوشم لب زد:
چرا برام تکراری نمیشی متینم؟!

لبخندی روی لبام نشست و سرم رو برگردوندم و روی لباش رو بوسیدم و لب زدم:
خیلی حرف میزنی فقط تمومش کن!

خندید و روی شقیقه ام رو بوسید و گفت:
فقط بگم که فکر یه راند رو از سرت بنداز بیرون...

میون حرفش برگشتم سمتش و زدم تو سینه اش و گفتم:
امیرررر!

خندید و گفت:
خب چیه خرگوشم دلم برات تنگه شدیدددد!

حرفش رو با صدای خمار و دورگه ای کشید.
میدونستم این امیر حالا حالا ها بیخیالم نمیشه!
وقتی بهم چسبید.
بدنم به سرامیک سرد حموم چسبید و نالیدم.
از مو های پس سرم گرفت و کشید و سرم رو به سمت مخالف کج کرد و لباش رو روی گرنم گذاشت و محکم مکید.
آه بلندی کشیدم و عضو بیقرارم نبض زد.
به بوسیدن طول گردنم ادامه داد و وقتی با یه دست کوپول باسنم رو از هم باز کرد و انگشتش رو سمت لبام آوردو از فکم گرفت و فشرد که لبام رو از هم جدا کردم و وارد دهنم کردشون.
مکی به انگشت اشاره و وسطش زدم که آهی کشید و صدای نفس نفس زدن های حشریش توی فضای حموم اکو شد.
تا جایی که انگشت هاش کاملا خیس شد براش مکیدم.
روی شونه ام رو بوسید و انگشت هاش رو سمت ورودی نبض دارم برد و تو یه حرکت واردم کرد که آهی از درد و لذت کشیدم.
از گلوم گرفت و لباش رو گذاشت روی لبام و مکید و گاز گرفت.
انگت هاش رو توم عقب جلو میکرد و به صدای ناله هام گوش میداد.
چشام خمار شد و سیاهی رفت وقتی با نقطه ی حساسم بازی میکرد.

وقتی دیگه صبرش کم شد.
انگشت هاش رو ازم بیرون کشید و یه آن با عضوش عوض کرد.
از پر شدن ورودیم با حجم زیاد عضوش توی شوک بودم.
وقتی اولین ضره اش رو پر قدرت زد چشام سیاهی رفت و با تموم وجودم داد زدم.
خندید و سیلی به باسنم زد که از خشونتش لرزیدم و لب زدم:
امیر از این وضع اومدیم بیرون قول نمیدم زنده ات بزارم...آههه!

قهقه زد و فاصله ی بین دو کتفم رو بوسید و گفت:
حالا حالا ها بیرون نمیریم عشقم...چند راند در خدمتتیم!

بعد حرفش شروع به حرکت کرد که به هق هق افتادم.
به قدری داغ بودم و حرکاتش پر از لذت بود که فقط مینالیدم.

نمیدونم چند دقیقه یا چند ساعت توی حموم بودیم.
حتی حساب ارضا شدن و به کام رسیدنم از دستم در رفته بود.
پوزیشنمون عوض شده بود و امیر توی وان خوابیده بود و من روش بودم.
اونقدری لبام رو بوسیده بود که گز گز میکرد و پوستش حساس شده بود!
وقتی توم ضربه میزد میون خواب و بیداری روی سینه اش دراز کشیده بودم.
سرم روی سمت چپ قفسه سینه اش بود و صدای تند تپیدن ضربان قلبش عین ملودی یا لالایی دلنشین بود!

وقتی برای بار چندم ارضا شدم و روی شکمش خالی کردم.
از پهلو هام گرفت و جاهامون رو عوض کرد.
وقتی از پشت بهم چسبید عین پسر بچه ای بی پناه برگشتم سمتش و کف دستم رو روی سینه اش گذاشتم و هولش دادم و با لبای آویزون گفتم:
امیر دیگه نمیتونم...

لبخندی زد و از گردنم گرفت و لباش رو روی لبام گذاشت و لب زد:
هنوز صبح نشده عشقم!

بعد حرفش به قدری اعصبام خورد شد که از گردنش گرفتم و فشردم و گفتم:
درده صبح نشده...مرگه صبح نشده...

افتادم به جونش.
خندید و قهقه زد.
اونقدر هولش دادم که توی وان خوابید و رفتم روش و اول تا میخورد زدمش.
روی سینه هاش از مشت هایی که زدم کبود شده بود.
تنها میخندید و سعی داشت دست هام رو بگیره.
از مو هاش چنگی گرفتم و سرش رو بردم زیر آب.
وقتی بالا آوردمش نه نفس نفس زد نه ترسیده بود تنها میخندید.
سیلی به گوشش زدم و گفتم:
یعنی یه ذره این پوست کلفتت نازک نمیشه...نه؟!

بلاخره تونست از زیر دربره و نشست و من رو وادار کرد بین پاهاش بشینم و محکم بغلم کرد و محکم روی گردنم رو بوسید و گفت:
عاشق همین وحشی بازی هاتم...هیچ وقت عوض نشو زندگیم!

لبخندی با ناز میون اخم هام زدم که متوجه شد و گازی از لوپم گرفت و گفت:
آخخخ قربونت بشمممم...

با آرنج زدم تو سینه اش و برگشتم و سیلی هایی به سر و صورتش زدم که البته بیشتر به دستش و ساعدش که برای دفاع بالا آورده بود خور و با حرص لب زدم:
وحشی...یعنی امیر اگه بتونم دندون هات رو خورد میکنم...

خندید که با عشق به صدای خنده هاش خندیدم!

هر دومون بهم خیره شدیم.
آروم شده بودیم.
حتی دیگه صدای نفس هامونم نمیشنیدیم.
روی صورتم رو نوازش کرد و گفت:
مگه خوشگل تر از تو هم هست؟!

خندیدم و سرم رو به سینه اش چسبوندم و از مچ دستش گرفتم و روی دستش رو بوسیدم و گفتم:
اینقدر خوبی که دلم میخواد بکشمت!

خندید و گازی از گوشم گرفت که با اخمی کلافه نگاهش کردم.
نوک بینی اش رو به نوک بینی ام مالید و گفت:
خب چیکار کنم وقتی عین شکلات خوشمزه ای؟!

لبخندی زدم و برگشتم سمتش و روی پاهاش نشستم و دستم رو دور گردنش حلقه کردم و نزدیک لباش با دلبری لب زدم:
خوب بگو چجوری دوست داری بمیری عزیزم؟!

لبخندی زد و با چشای خمار به لبام نگاه کرد و دست هاش روی کمرم و باسنم رو نوازش کرد و گفت:
مگه اینکه عاشقتم از مردن بالاتر نیست؟!

سرش رو توی گردنم فرو کرد و روی گلوم رو بوسید که بی اختیار آهی کشیدم و روی باسنم رو چنگی گرفت و گفت:
جای من نیستی ببینی وقتی لمست میکنم چجوری میمیرم و زنده میشم!

روی ترقوه ام رو بوسید و گفت:
نمیبینی چجوری وجودم میسوزه از آتیشی که عشقت توم به وجود میاره!

L❤VE in the cageWo Geschichten leben. Entdecke jetzt