👼آنیل👼
دستش که بین پاهام خزید ناله ای نسبتا بلندی کردم.
تعجبی نکرد و تنها لبخندی زد و روی شونه ام رو بوسید و لب زد:
آخه چرا اینقدر نازت زیاده خرگوشک؟!لبخندی زدم و گفتم:
خب داری به نازم دست میزنی...درسته من پسرم اما اون عین یه دختر جیغ جیغو و لوسه!خندید به توصیفم و بیشتر دستش رو روی نازم حرکت داد و گفت:
همه چیزت کوچولوعه و توی دستم جا میشه...شاید بخاطر همینه که زودی خواستمت...اخمو لب زدم:
یعنی اگه چاق بودم نمیخواستیم؟!خندید و گفت:
عروسک تو کوچولوت اینقدر خوردنیه وای به حال گوشتی و آبدارت!خندیدم و سیلی نرم به صورتش زدم و گفتم:
مرتیکه ی هول حشری!قهقه زد و روی سینه ام رو خیس بوسید و روی شکمم رو نوازش کرد و گفت:
عروسک های بابا خوابن؟!دستم رو روی دستش گذاشتم و با لبخندی گفتم:
یکم دیگه بخوای مامانیشون رو بخوری بیدار میشن و لگدش میزنن!روی شکمم رو بوسید و گفت:
نه فسقل های بابا دیگه بی ادبی نمیکنن بهم قول دادن!از زیر رون هام گرفت و کمی بالا آورد و بین پاهام نشست و بعد از کندن شلوار و لباس زیر توری مشکیم سرش رو نزدیک عضو کوچولوم آورد و کامل وارد دهنش کرد که به موهاش چنگی زدم و آه عمیقی کشیدم و وقتی آب دهنش رو روش ریخت جیغ خفه ای از لذت داغیش کشیدم.