👼149🌙

142 9 0
                                    

👼آنیل👼

بعد از اینکه وان حموم رو آماده کرد اومد سمتم و آروم بغلم کرد.

نگران کمرش بودم.
در واقع داشت سه نفر رو بلند میکرد و قطعا سنگین بود براش اما خم به ابرو نمیاورد و از چهره اش میشد خوند که از اینکار لذت هم میبره!

دست هام رو دور گردنش حلقه کردم و روی گردنش رو بوسیدم و گفتم:
دوست دارم کلی قربون مرد جذابم برم!

خندید و بینی اش رو به بینی ام مالید و گفت:
باز دوباره داری دل میبری که وروجککک...

آروم خندیدم و لبخند دندون نمایی زدم و تک بوسه ای روی لباش کاشتم و سرم رو روی شونه اش گذاشتم.

وقتی آروم توی وان نشوندم خودش لبه ی وان نشست.
ناراضی نگاهش کردم و گفتم:
تو هم بیا توی آب دیگه!

چشمکی بهم زد و شروع کرد به درآوردن لباس هاش که با ذوق بهش چشم دوختم.

اومد توی وان و پشت سرم جا گرفت که کمی بدنم رو گردوندم سمتش تا بتونم قشنگ ببینمش.
دستم رو روی عضله های سینه اش و شکمش کشیدم.

دستم رو گرفت و بوسید و گفت:
من که همیشه پیشتم پیشی کوچولوی من...چرا هی پنگول میزنی بهم...هوم؟!

سرم رو چسبوندم به سینه اش و سرم رو کمی بالا گرفتم و به چشاش چشم دوختم و گفتم:
یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟!

اخم کمرنگی کرد و روی کمرم رو نوازش کرد و گفت:
بستگی داره آنیل کوچولوم چی بخواد بگه!

کمی مکث کردم و انگشتم رو نوازش وار از روی گردنش تا روی سینه اش کشیدم.

👼Boy of the moon🌙Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang