👼78🌙

308 41 12
                                    


🐺اردشیر🐺

وقتی رضایتش رو توی نگاهش و حرف هاش دیدم با عشق برای شروع یه رابطه بوسه هام رو روی بدنش نشوندم.

بدنش با نشستن لبام روی جای جای دوست لطیف و سفیدش منقبض میشد.
نمیتونست آروم بگیره و نشون از اولین هاش میداد.
اینکه میدیدم تا چه اندازه خواهان رسیدن و کامل شدنمونه بیشتر دیوونه و مجنونش میشدم!

دستم رو زیر لباس زیرش بردم که به بازوم چنگ زد و لباش از هم فاصله گرفت و آهی کشید.
تو گلویی خندیدم و همینجوری که عضو کوچولوش رو میون انگشت هام میمالیدم و نوازش میکردم پوست گردنش رو میون لبام میکشیدم و میبلعیدم!

بوسیدنش رو تا روی شکمش ادامه دادم.
شلوار و لباس زیرش رو با حوصله و به آرومی درآوردم.
نمیخواستم برای اولین هاش عجله کنم و باعث استرس و تنش درونش بشم.
میخواستم حس خوبه عشق و صبرم رو برای به دست آوردنش رو بهش نشون بدم.

عضوش به قدری کوچولو بود که لبخندی روی لبام نشست و روی چشای خمارش رو بوسیدم و لب زدم:
بس نیست اینقدر کوچولوییت؟!همه چیزت نصف ماله منم نیست فسقلی!

خندید و دستش رو  روی گردنم کشید و گفت:
خیلی داغ شدی!

خندیدم و پایین بدنش رون هاش رو بین دست هام گرفتم و هر کدومشون رو بوسیدم و لب زدم:
واقعا انتظار داری جلوی همچین فرشته ای آروم و سرد باشم؟!

خندید و گفت:
نوچ اون وقتی که نتونی خامم بشی میکشمت!

خندیدم به حرفش و گازی از رونش گرفتم توله سگی نثارش کردم که قهقه زد.
عضو کوچولوش رو از سر تا تهش رو با دست مالیدم که ناله های ریزش به گوشم رسید و وقتی سرش رو وارد دهنم کردم بدنش منقبض شد و دستش روی مو هام نشست و با لبخندی لب زد:
اوممم...خیلی کیف میده...آهه...

تو گلویی خندیدم و تا ته وارد دهنم کردمش که رون هاش رو جمع کرد و جیغ خفه ای کشید.

👼Boy of the moon🌙Where stories live. Discover now