👼آنیل👼
با ذوق از حرفش سری تکون دادم و گفتم:
درسته...من خیلی سمج و خودخواهم!خندید و یه آن بغلم کرد.
دست هام رو دور گردنش حلقه کردم و سمت پله ها راه افتاد و گفت:
بریم که این گرگ گرشنه هوس خوردن خرگوشکم و بچه خرگوش های توی شکمش رو کرده!خندیدم به حرفش و سرم رو توی گردنش فرو بردم و لب زدم:
پس چند بار بخورشون باشه؟!خندید و روی پیشونیشم رو بوسید و گفت:
قربونت برم این گرگ حریص هست اما مهربون هم هست و نمیخواد به خرگوشک هاش آسیبی برسونه...خب؟!با ناز روی گردنش رو بوسیدم و لب زدم:
خب...آقا گرگه!وقتی وارد اتاق شدیم آروم روی تخت خوابوندم و روم خیمه زد.
هیجان زده دست هام رو دو طرف صورتش گذاشتم که هر کدومشون رو بوسید و گفت:
دلت میخواد چجوری پیش بریم قنده عسلم؟!روی بازوهاش دستی کشیدم و گفتم:
هیچی دیگه آقا گرگه باید خیلی بوسم کنه و کبودم کنه و جیغم رو دربیاره...خندید به حرفم و با چشای گیرا و شیطونش به چشام چشم دوخت و لباش روروی لبام گذاشت و عمیق و طولانی بوسید و روی لبام لب زد:
میدونم چیکارت کنم توله خرگوش شیرینم!بعد حرفش دوباره شروع به بوسیدن لبام کرد.
اونقدری بوسید که نفس هام سنگین شد.دستش روی پهلوم و شکمم و رونم نوازش وار حرکت میکرد و بی قرارترم میکرد.