👼188🌙

81 6 0
                                    

👼آنیل👼

با ذوق از حرفش سری تکون دادم و گفتم:
درسته...من خیلی سمج و خودخواهم!

خندید و یه آن بغلم کرد.

دست هام رو دور گردنش حلقه کردم و سمت پله ها راه افتاد و گفت:
بریم که این گرگ گرشنه هوس خوردن خرگوشکم و بچه خرگوش های توی شکمش رو کرده!

خندیدم به حرفش و سرم رو توی گردنش فرو بردم و لب زدم:
پس چند بار بخورشون باشه؟!

خندید و روی پیشونیشم رو بوسید و گفت:
قربونت برم این گرگ حریص هست اما مهربون هم هست و نمیخواد به خرگوشک هاش آسیبی برسونه...خب؟!

با ناز روی گردنش رو بوسیدم و لب زدم:
خب...آقا گرگه!

وقتی وارد اتاق شدیم آروم روی تخت خوابوندم و روم خیمه زد.

هیجان زده دست هام رو دو طرف صورتش گذاشتم که هر کدومشون رو بوسید و گفت:
دلت میخواد چجوری پیش بریم قنده عسلم؟!

روی بازوهاش دستی کشیدم و گفتم:
هیچی دیگه آقا گرگه باید خیلی بوسم کنه و کبودم کنه و جیغم رو دربیاره...

خندید به حرفم و با چشای گیرا و شیطونش به چشام چشم دوخت و لباش روروی لبام گذاشت و عمیق و طولانی بوسید و روی لبام لب زد:
میدونم چیکارت کنم توله خرگوش شیرینم!

بعد حرفش دوباره شروع به بوسیدن لبام کرد.
اونقدری بوسید که نفس هام سنگین شد.

دستش روی پهلوم و شکمم و رونم نوازش وار حرکت میکرد و بی قرارترم میکرد.

👼Boy of the moon🌙Où les histoires vivent. Découvrez maintenant