👼191🌙

85 7 0
                                    

🐳ارشد🐳

وقتی با بدن مرمری و ظریفش توی آغوشم بود نمیتونستم آروم باشم اما مجیور بودم بخاطر دو تا فسقلیمون ملایم رفتار کنم.

کمکش کردم آروم روی مردونگیم بشینه.
وقتی با کوچیکترین ورودم نالید میدونستم تا چه حد نازش زیاده.

روی پهلوش و کمرش رو نرم نوازش کردم و لب زدم:
فقط یکم دیگه تحمل کن عزیزدلم...

وقتی بیشتر واردش کردم جیغ خفه ای کشید و از سینه هام چنگی گرفت.

دستم رو نوازش وارانه روی شکم و پهلوهاش کشیدم.

توش ضربه ی آرومی زدم که هقی زد.
به ناز بودن همیشگیش خندیدم.

دستش رو گرفتم و روی لبام گذاشتم و عمیق بوسیدم که لبخندی میون درد و لذتی زد و گفت:
اوم...آه...خیلی درد داره اما دوستش دارم...آه...اوم...

میون حرفش یهو کام شد.
از هول بودنش بیشتر خندیدم.

آروم از روی خودم بلندش کردم.
بغلش کردم و بد بی حالش رو به بدنم چسبوندم.

سر روی شونه ام گذاشت و عمیق روی پیشونیش رو بوسیدم و لب زد:
پس تو چی عزیزم؟!

لبخندی زدم و گفتم:
نمیتونستم بهت فشار بیارم وقتی که کام شدی عروسک!

دستش رو سمت پایین تنه ام برد و انگشت هاش رو دورش حلقه کرد که چشام رو از لذت بستم و وقتی مالیدنش رو شروع کرد آه عمیقی کشیدم و بدون مکثی اومدم.

👼Boy of the moon🌙Where stories live. Discover now