🌈راوی🌈همراه یکی از بادیگارد هاش وارد بار شد.
ماله یکی از دوست های نزدیکش بود و چون خیلی وقت بود که همدیگه رو ندیده بودن چنین جایی پا گذاشت.
کلا اهل این مهمونی های بی بند و بار نبود!با ورودش آرتور سمتش اومد.
به زبان انگلیسی مسلط بود و لهجه ی غلیظش رو به خوبی متوجه میشد.
به سمتش رفت و باهاش دست داد.
مرد خندون اون رو به سمت یکی از قسمت هایی که دور از جمعیتی بود که میرقصدن و با ریتم آهنگ بالا و پایین میرفتن برد.روی مبلی نشستن و آرتور سفارش مشروب داد.
به سمت اردشیر برگشت و با لبخندی گفت:
خیلی وقت بود این طرف ها پیدات نبود...دیگه از پسر های زیبایی که در اختیارت میزارم نمیخوای؟!پوزخندی زد و دستی به مو هاش کشید و کمی توی جاش جا به جا شد و گفت: فکر نمیکنم دیگه سلیقه ام به اینجور چیز ها بخوره!
مرد خندید و وقتی شیشه ی کریستالی مشروب رو خدمه آورد که پسری برهنه بود و تنها یه باکسر نفره ای تنش بود و ماسک نقره ای و بالماسکه ای با طرح پر های اسب بالدارروی چشاش بود.
لبخندی بهش زد و نگاه هیزی بهش کرد که حالم بهم خورد.
دستش رو گرفت و نشوندش روی پاهاش.
ور ریز نقشی نبود اما آرتور حسابی هیکلی بود و متونست به راحتی وزن اون پسر رو تحمل کنه!
پسر حرفی نمیزد و تنها خودش رو در اختیارش قرار داد.
از اینکه آرتور به راحتی جلوی من از اون پسر لب گرفت تعجبی نکردم.
گازی از گردنش گرفت و ناله ی پسر رو درآورد.
چنگی از باسنش گرفت که گفتم:
من میرم سرویس زودی میام!تنها سری تکون داد.
به سمت سرویس رفتم.
سمت روشویی رفتم و دیتم رو زیر شیر آب چشمی بردم و بعد از پر شدن دست هام از آب روی صورتم پاشیدمش.
حالم بد شده بود؟!
سنی ازم گذشته بود و دلم یه معشوقه میخواست!
با بیان خواسته ی قلبیم توی افکار خسته ام اسم آهیر از جلوی چشام گذشت!میخواستمش و برای به دست آوردنش دست به هر کاری میزدم!
شده بزور نگه دارمش اینکار رو میکنم و آهیر برای من میشه!بعد از خشک کردن صورتم با دستمال کاغذی از اونجا زدم بیرون.
صدای جیغ و موزیک تا آسمون میرسید.
خواستم سمت آرتور برم که شخص آشنایی نظرم رو جلب خودش کرد!کمی بهش نزدیک شدم.
لباس آنجلا ها رو پوشیده بود و ماسکی روی صورتش بود اما شکل و شمایلش خیلی برام آشنا بود!
خواستم به سمتش برم که آرتور اومد سمتم و صدام زد و گفت:
کجایی تو مرد؟!بیا بریم دوست هام اومدن میخوام یه آقای خوشتیپ و عزیزی رو ببینن!به سر تا پام نگاه میکرد و اینا رو میگفت.
میتونستم حدس بزنم گاهی دنبال به دست آوردن من باشه!
اصلا دوستی باهاش چه معنی میداد وقتی اینقدر توی سکس و پول و مشروب و الکل غرق بود؟!وقتی با هم به سمت دوست هاش رفتیم.
فکرم درگیر اون کسی بود که برام آشنا میزد!با دوست هاش دست دادم و دور هم نشستیم.
نمیدونم پیک چندم بود که با هم میخوردیم اما حس میکردم حسابی مست شدم.
وقتی جسم سنگینی روی پاهام نشست متعجب و با چشای نیمه باز نگاهش کردم.
آرتور با لبخندی شیطون لباش رو نزدیک لبام آورد و لب زد:
همیشه منتظر یه همچین فرصتی بودم!بعد حرفش لباش روی لبام نشست!
حرکاتم کند بود و بدنم سست و وقتی پایین تنه اش روی پایین تنه ام نشست و باسنش رو روی عضوم تکون داد بدنم داغه داغ شده بود و دست و پاهام توان تکون خوردن نداشتن!🍁آرتور🍁