همراه یکی از بادیگارد هاش وارد بار شد. ماله یکی از دوست های نزدیکش بود و چون خیلی وقت بود که همدیگه رو ندیده بودن چنین جایی پا گذاشت. کلا اهل این مهمونی های بی بند و بار نبود!
با ورودش آرتور سمتش اومد. به زبان انگلیسی مسلط بود و لهجه ی غلیظش رو به خوبی متوجه میشد. به سمتش رفت و باهاش دست داد. مرد خندون اون رو به سمت یکی از قسمت هایی که دور از جمعیتی بود که میرقصدن و با ریتم آهنگ بالا و پایین میرفتن برد.
روی مبلی نشستن و آرتور سفارش مشروب داد. به سمت اردشیر برگشت و با لبخندی گفت: خیلی وقت بود این طرف ها پیدات نبود...دیگه از پسر های زیبایی که در اختیارت میزارم نمیخوای؟!
پوزخندی زد و دستی به مو هاش کشید و کمی توی جاش جا به جا شد و گفت: فکر نمیکنم دیگه سلیقه ام به اینجور چیز ها بخوره!
مرد خندید و وقتی شیشه ی کریستالی مشروب رو خدمه آورد که پسری برهنه بود و تنها یه باکسر نفره ای تنش بود و ماسک نقره ای و بالماسکه ای با طرح پر های اسب بالدارروی چشاش بود. لبخندی بهش زد و نگاه هیزی بهش کرد که حالم بهم خورد. دستش رو گرفت و نشوندش روی پاهاش. ور ریز نقشی نبود اما آرتور حسابی هیکلی بود و متونست به راحتی وزن اون پسر رو تحمل کنه! پسر حرفی نمیزد و تنها خودش رو در اختیارش قرار داد. از اینکه آرتور به راحتی جلوی من از اون پسر لب گرفت تعجبی نکردم. گازی از گردنش گرفت و ناله ی پسر رو درآورد. چنگی از باسنش گرفت که گفتم: من میرم سرویس زودی میام!
تنها سری تکون داد. به سمت سرویس رفتم. سمت روشویی رفتم و دیتم رو زیر شیر آب چشمی بردم و بعد از پر شدن دست هام از آب روی صورتم پاشیدمش. حالم بد شده بود؟! سنی ازم گذشته بود و دلم یه معشوقه میخواست! با بیان خواسته ی قلبیم توی افکار خسته ام اسم آهیر از جلوی چشام گذشت!
میخواستمش و برای به دست آوردنش دست به هر کاری میزدم! شده بزور نگه دارمش اینکار رو میکنم و آهیر برای من میشه!
بعد از خشک کردن صورتم با دستمال کاغذی از اونجا زدم بیرون. صدای جیغ و موزیک تا آسمون میرسید. خواستم سمت آرتور برم که شخص آشنایی نظرم رو جلب خودش کرد!
کمی بهش نزدیک شدم. لباس آنجلا ها رو پوشیده بود و ماسکی روی صورتش بود اما شکل و شمایلش خیلی برام آشنا بود! خواستم به سمتش برم که آرتور اومد سمتم و صدام زد و گفت: کجایی تو مرد؟!بیا بریم دوست هام اومدن میخوام یه آقای خوشتیپ و عزیزی رو ببینن!
به سر تا پام نگاه میکرد و اینا رو میگفت. میتونستم حدس بزنم گاهی دنبال به دست آوردن من باشه! اصلا دوستی باهاش چه معنی میداد وقتی اینقدر توی سکس و پول و مشروب و الکل غرق بود؟!
وقتی با هم به سمت دوست هاش رفتیم. فکرم درگیر اون کسی بود که برام آشنا میزد!
با دوست هاش دست دادم و دور هم نشستیم.
نمیدونم پیک چندم بود که با هم میخوردیم اما حس میکردم حسابی مست شدم. وقتی جسم سنگینی روی پاهام نشست متعجب و با چشای نیمه باز نگاهش کردم. آرتور با لبخندی شیطون لباش رو نزدیک لبام آورد و لب زد: همیشه منتظر یه همچین فرصتی بودم!
بعد حرفش لباش روی لبام نشست! حرکاتم کند بود و بدنم سست و وقتی پایین تنه اش روی پایین تنه ام نشست و باسنش رو روی عضوم تکون داد بدنم داغه داغ شده بود و دست و پاهام توان تکون خوردن نداشتن!
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.